توضیحات
میو نسبت به دوست دوران کودکی خود آراتا احساساتی دارد ، اما نمی تواند احساسات او را منتقل کند. یک روز ، هنگامی که آنها رابطه ظریف خود را ادامه می دهند ، این دو بر سر موضوعی پیش پا افتاده با هم دعوا می کنند. پس از اینکه تنش ها برطرف شد ، میو می رود تا در باران شدید با او جبران کند. وقتی در راه است ، تصادف می کند. وقتی به هوش می آید ، دنیایی اسرارآمیز و ناآشنا در مقابل چشمانش ظاهر می شود.
دیدگاه های کاربران